سفر به مشهد ۵

با سلام خدمت دوستان عزیز

شرمنده از اینکه دیر به دیر آپ می کنم. راستیتش چند روز پیش این سفر رو نوشته بودم، ولی از بدشانسی نمی دونم چی شد که تمام نوشته هام پرید!

به این دلیل اعصابم بدجور به هم ریخت  و اصلا حال و حوصله آپ کردن رو نداشتم.

ولی امروز می خوام ادامه این سفر رو دوباره بنویسم:

و حالا ادامه سفر:

داریم رکاب می زنیم(1386/5/18):

همونطور که گفتم شب دوم رو تو میدان قو انزلی صبح کردیم. صبح ساعت 6:30 وسایل رو جمع کردیم و ساعت 7 رکاب زنان بندر انزلی رو به مقصد رشت ترک کردیم. ساعت 9 صبح توی

پلیس راه انزلی - رشت ثبت ساعت کردم. اینجا این مطلب رو یادآوری بکنم که توی هر پلیس راهی که تا مشهد اقدام به ثبت ساعت می کردم با احترام و البته تعجب عوامل پلیس راه مواجه می شدم.

همینجا لازم می دونم که به تمامی عوامل پلیس راه یک خسته نباشید حسابی بگم. مخصوصا برادرای سربازم که دور از شهر و منطقه خودشون خدمت می کنن.

ساعت 9:30 بود که وارد شهر رشت شدیم. چون صبحانه نخورده بودیم و همچنین میل زیادی هم نداشتیم یه دونه ساقه طلایی گرفتیم و نوش جان کردیم.

داخل رشت از یه نفر مسیر لاهیجان رو پرسیدیم، وقتی مسیر رو رفتیم فهمیدیم که داریم

برمی گردیم انزلی در نتیجه از یکی دیگه آدرس لاهیجان رو پرسیدیم که اونم ما رو به طرف منجیل هدایت کرد خلاصه با هزار زحمت، اورکا اورکا یافتم یافتم! مسیر لاهیجان از این طرفه!

بله ساعت شده 10 و ما تازه از رشت خارج می شدیم. هوا کم کم داشت گرم میشد و با گرم شدنش شرجی تر میشد. بد وضعیتی بود. گرمی هوا از یه طرف و تشنگی هم از طرف دیگه کفر آدم رو بالا میاورد ولی چاره ای نبود باید می رفتیم. توی مسیر هرجا که آبی پیدا می کردیم نوش جان می کردیم. (در مورد مقابله با تشنگی مخصوصا در ورزشهای هوازی کلیک کنید)

از بس آب خورده بودیم شکممون شده بود بشکه پر از آب که با هر رکاب تلق تلق صدا می کرد. بله گرمی و خستگی و تشنگی دست در دست هم داده بودند به مهر تا کنند کار ما را یکسره!

خلاصه، ساعت 11 رسیدیم به پلیس راه رشت - لاهیجان؛ یکم که داخل شهر رفتیم به یه

پمپ بنزین رسیدیم. آب! بله رفتیم داخل تا آبی بخوریم که مسئول جایگاه دعوتمون کرد داخل. رفتیم داخل و از آبسردکنش حسابی آب خوردیم و زیر کولر خنکش تنی چند آساییدیم!

کمی گپ زدیم و بهمون پیشنهاد دادن که یه سر به استخر شیشه ای لاهیجان بزنیم و خستگی در کنیم. از پمپ بنزین خارج شدیم و رکاب زنان به طرف استخر و شیطان کوه رفتیم. توی مسیر با هم مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که از خیر استخر بگذریم، تا شب به رامسر برسیم.

جلوی شیطان کوه چندتا عکس گرفتیم، که تو همین حین احساس گرسنگی کردیم. بازم با مشورت تصمیم گرفتیم به رستوران اکبر جوجه بریم تا عوض 3-2 روز بی غذایی حسابی رو دربیاریم. رفتیم و جاتون خالی جوجه کباب زدیم تو رگ!

البته اینو بگم که اصولا غذاهای با گوشت سفید مثل مرغ و ماهی نسبت به غذاهای با گوشت قرمز مثل کباب و ...؛ سالمتر و سبکتر هستند و به خصوص در سفر با دوچرخه بهتره از این نوع غذاها استفاده بشه. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

ساعت 1 - 12 بعدازظهر بود که از لاهیجان به سمت رامسر خارج شدیم. در مسیر از شهرهای لنگرود، رودسر، کلاچای، عبور کردیم. البته توقفهای کوتاه مدتی هم داشتیم.

خلاصه ساعت 18:30 بود که توی پلیس راه رشت - چابکسر ثبت ساعت کردیم و حدود ساعت 19:30 بود که رسیدیم به رامسر!

هوا کم کم داشت تاریک می شد و یکم هم ابری بود که این مسئله بیشتر هوا رو تاریک می کرد. دنبال یه جایی برای اتراق بودیم. همینطور به سمت خروجی شهر داشتیم می رفتیم. به یه بقالی رسیدیم. هوس بستنی کردیم و مقداری هم وسایل برای شام گرفتیم. از بقالی آدرس جایی برای شبمانی پرسیدیم که بهمون یه آدرسی داد که وقتی به اونجا رسیدیم با یه خیابون پر درخت و

صد البته خیلی شلوغ مواجه شدیم. البته چون هوا تاریک شده بود زیاد نمی شد تشخیص داد که چی به چیه، ولی عجیب شلوغ بود

به خاطر شلوغی و به خاطر امنیت بیشتر دنبال پاسگاه پلیس بودیم که شب نزدیکیای اون چادر بزنیم که آخر سر پیدا کردیم یه جایی به ابعاد 2 در 2 خالی پیدا کردیم و بساطمون رو پهن کردیم. واسه شام کنسرو لوبیا خوردیم و تا ساعت 2 - 1 بعد از نیمه شب به صدای موزیک و مردم و همهمه و ماشینا و . . . گوش دادیم تا نفهمیدم کی صبح شد!

صبح ساعت 7 بیدار شدم. ساعت 8 به راه افتادیم. تازه صبح فهمیدیم که اونجا یه بلوار بود که روبروی هتل رامسر بود. جای زیبایی بود.

مسیرمون به طرف چالوس بود.


دیگه خسته شدم

بقیه اش برای بعد

فعلا بای بای


نظرات 1 + ارسال نظر
حامد دوشنبه 2 فروردین 1389 ساعت 14:52

خوب بود ام کم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد